کد مطلب:34743
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:17
نظام «تكوين» و «تشريع» چه تفاوتهاي دارند و اين تفاوتها چگونه بر اعمال خضر و موسي در داستان همسفريشان قابل انطباق است؟
ما در اين جهان داراي دو نظام هستيم «نظام تكوين» و «نظام تشريع» گرچه اين دو نظام در اصول كلي همآهنگند، ولي گاه ميشود كه در جزئيات از هم جدا ميشوند.
مثلاً خداوند براي آزمايش بندگان آنها را مبتلا به «خوف» (نا امني) و «نقص اموال و ثمرات» از بين رفتن نفوس و عزيزان ميكند، تا معلوم شود چه اشخاصي در برابر اين حوادث صابر و شكيبا هستند.
آيا هيچ فقيهي و يا حتي پيامبري ميتواند اقدام به چنين كاري بكند؛ يعني اموال و نفوس و ثمرات و امينت را از بين ببرد تا مردم آزمايش شوند.
و يا اينكه خداوند بعضي از پيامبران و بندگان صالح خود را به عنوان هشدار و تربيت در برابر ترك اولي گرفتار مصيبتهاي عظيم مينمود، همچون مصيبت يعقوب به خاطر كمتوجهي به بعضي از مستمندان و يا ناراحتي يونس به خاطر ترك اولي كوچك.
آيا كسي حق دارد به عنوان مجازات و كيفر اقدام به چنين كاري كند؟
و يا اينكه ميبينيم گاهي خداوند نعمتي را از انسان به خاطر ناشكري ميگيرد، مثلاً شكر اموال را بجا نياورده، اموالش در دريا غرق ميشود و يا شكرانه سلامتي را بجا نياورده خدا سلامت را از او ميگيرد، آيا از نظر فقهي و قوانين تشريعي كسي ميتواند به خاطر ناشكري اموال ديگري را نابود كند و سلامت را مبدل به بيماري.
نظير اين مثالها فراوان است، و مجموعاً نشان ميدهد كه جهان آفرينش مخصوصاً آفرينش انسان بر اين نظام احسن استوار است كه خداوند براي اينكه انسان راه تكامل را بپيمايد قوانين و مقرراتي براي او از نظر تكوين قرار داده كه تخلف از آنها عكس العملهاي مختلفي دارد.
در حالي كه از نظر قانون شرع نميتوانيم همه آنها را در چارچوب اين قوانين بريزيم.
في المثل طبيب ميتواند انگشت انساني را به خاطر اينكه زهر به قلب او سرايت نكند قطع نمايد، ولي آيا هيچكس ميتواند انگشت انساني را براي پرورش صبر و شكيبائي در او و يا به خاطر كفران نعمت قطع نمايد؟ (در حالي كه مسلماً خدا ميتواند چنين كاري را بكند، چرا كه موافق نظام احسن است).
حال كه ثابت شد ما دو نظام داريم و خداوند حاكم بر هر دو نظام است، هيچ مانعي ندارد كه خداوند گروهي را مأمور پياده كردن نظام تشريع كند، و گروهي از فرشتگان يا بعضي از انسانها همچون خضر) را مأمور پياده كردن نظام تكوين نمايد.
از نظر نظام تكوين الهي هيچ مانعي ندارد كه خداوند حتي كودك نابالغي را گرفتار حادثهاي كند و در آن حادثه جان بسپارد، چرا كه وجودش در آينده ممكن است خطرات بزرگي را به بارآورد، همانگونه كه گاهي ماندن اين اشخاص داراي مصالحي مانند آزمايش و امتحان و امثال اينها است.
و نيز هيچ مانعي ندارد خداوند مرا امروز به بيماري سختي گرفتار كند به طوري كه نتوانم از خانه بيرون بروم، چرا كه ميداند اگر از خانه بيرون روم حادثه خطرناكي پيش خواهد آمد و مرا لايق اين ميداند كه از آن خطر برهاند.
و به تعبير ديگر گروهي از مأموران خدا در اين عالم مأمور به باطنند و گروهي مأمور به ظاهر، آنها كه مأمور به باطنند ضوابط و اصول برنامهاي مخصوص بخود دارند همانگونه كه مأموران بظاهر براي خود اصول و ضوابط خاصي دارند.
درست است كه خط كلي اين دو برنامه هر دو انسان را به سمت كمال ميبرد، و از اين نظر هماهنگند، ولي گاهي در جزئيات مانند مثالهاي بالا از هم جدا ميشوند.
البته بدون شك در هيج يك از دو خط هيچكس نميتواند خودسرانه اقدامي كند، بلكه بايد از مالك و حاكم حقيقي مجاز باشد، لذا خضر با صراحت اين حقيقت را بيان كرد و گفت «من هرگز پيش خود اين كار را انجام ندادم» بلكه درست طبق يك برنامه الهي و ضابطه خاصي كه به من داده شده است گام برميدارم. و به اين ترتيب تضاد بر طرف خواهد شد.
و اينكه ميبينيم موسي تاب تحمل كارهاي خضر را نداشت، بخاطر همين بودكه خط مأموريت او از خط مأموريت خضرجدا بود، لذا هر بار مشاهده ميكرد گامش برخلاف ظواهر قانون شرع است فرياد اعتراضش بلند ميشد، ولي خضر باخونسردي به راه خود ادامه ميداد ،و چون اين دو رهبر بزرگ الهي بخاطر مأموريتهاي متفاوت نميتوانستند براي هميشه با هم زندگي كنند «اينك وقت جدائي من و تو است» را گفت. در حقيقت موسي مأمور عالم تشريع بود و خضر مأمور عالم تكوين.
قصه هاي قرآن
حضرت آيت الله مكارم شيرازي
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.